محل تبلیغات شما
عمر در شعر فارسی - نظامی نشاطی پیش ازین بود آن قدم رفت غروری کز جوانی بود هم رفت حدیث کودکی و خودپرستی رها کن کان خیالی بود و مستی چو عمر از سی گذشت یا خود از بیست نمی‌شاید دگر چون غافلان زیست نشاط عمر باشد تا چهل سال چهل ساله فرو ریزد پر و بال پس از پنجه نباشد تندرستی بصر کندی پذیرد پای سستی چو شصت آمد نشست آمد پدیدار چو هفتاد آمد افتاد آلت از کار به هشتاد و نود چون در رسیدی بسا سخنی که از گیتی کشیدی وز آنجا گر به صد منزل رسانی بود مرگی به صورت زندگانی اگر صد سال مانی ور یکی روز بباید رفت ازین کاخ دل افروز پس آن بهتر که خود را شاد داری در آن شادی خدا را یاد داری نظامی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها