محل تبلیغات شما
عمر در شعر فارسی - حبیب شمسی کاخکی ز دست ،گوهر پرقیمت جوانی رفت چو برق ،فرصت کوتاه زندگانی رفت بهار عمر که هنگام دانش اندوزیست پی هوا و هوسهای نوجوانی رفت توان و طاقت عهد شباب دیگر نیست دو روز عمر عزیزم ،به ناتوانی رفت اگر که گاه مرا فر صتی بدست آمد براه باطل و در غفلت ندانی رفت به عمر رفته چرا بی جهت خورم افسوس کز اختیار من این گوهر یمانی رفت به زرد روئی ما ای رقیب، خورده مگیر که رنگ سرخ ز سیمای ارغوانی رفت اگر فزود بعمرم،فلک ز عیشم کاست در این معامله سرمایه ی جوانی رفت دو روز زندگی دهر را ثباتی نیست چو برق، زندگی چند روز فانی رفت اگر حوادث تاریخ خوانده ای (شمسی) بیاد حادثه بس قدرت جهانی رفت حبیب شمسی کاخکی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها